شنبه، آذر ۰۸، ۱۳۹۳

بحثی درباره سازمان انقلابیون حرفه ای لنین

http://iranscope.blogspot.com/2014/11/blog-post_29.html
بحثی درباره سازمان انقلابیون حرفه ای لنین
http://iranscope.blogspot.com/2014/11/blog-post_29.html
http://www.ghandchi.com/839-lenin-organization.htm

در همان دو سال بعد از انقلاب با مشاهده رشد استبداد ایدئولوژیک در جمهوری اسلامی بسیاری از طرفداران جنبش چپ به برنامه های خود نیز شک کردند و نقد پایه ای از تجربه کشورهای کمونیستی و مارکسیسم آغاز و بعدها یا سقوط شوروی کامل شد (1).

اما از همان 30 و چند سال پیش بحث غلطی در مورد دیکتاتوری شکل گرفت و آن این بود که گویا استبداد در کشورها و احزاب کمونیستی به خاطر حرفه ای کارکردن کادرها و رهبران این احزاب بوده است. همه احزابی که هیچ ربطی به کمونیسم ندارند در همه کشورهای دموکراتیک با کادر حرفه ای اداره می شوند. دلیل استبداد در احزاب کمونیست مفصلاً بحث شده است (2).

امروز که جنبش سیاسی ایران نیاز به داشتن تشکیلات را بویژه پس از مشاهده تجربه نیروهای سکولار دموکرات در مصر، مدنظر قرار داده، موضوع کادرهای حرفه ای در کانون توجه قرار گرفته است.

لنین نظریه خود را در مورد سازمان انقلابیون حرفه ای از تجربه فعالیت در سازمانی چریکی که پیش از پیوستن به گروه پلخانف به آن تعلق داشت، آموخته بود، و در کتاب "چه باید کرد" ارائه کرده است. این نظریه نه ربطی به سازمان چریکی قبلی او و نه به حزب کمونیست بعدی او دارد و این شکل تشکیلات برای هر نیروئی که مجبور باشد در شرایط کشوری استبدادی فعالیت کند، می تواندمطرح باشد. البته در اینجا فقط موضوع کار کردن حرفه ای کادرها در آن نوشته منظور بحث است و در رد مشی چریکی هم مفصلا نوشته شده است (3).

تجربه جنبش سیاسی ایران در 30 سال گذشته این بوده که یا فردی امکانات مالی شخصی و خانوادگی داشته و توانسته است تمام وقت فعالیت کند، یا در مؤسسات بین المللی کاری گرفته و یا از آن مؤسسات جایزه ای دریافت کرده و یا بطور شخصی کمکی قبول کرده که می تواند از افرادی بدون چشمداشت باشد یا از جریاناتی که ممکن است به دولتهای بیگانه مرتبط باشند و استقلال فعال سیاسی را به خطر اندازند. در غیر اینصورت فرد نتوانسته حرفه ای کار کند.

وقتی تشکیلات بوجود می آید ممکن است فعالیت کسی که بخاطر امکانات شخصی و خانوادگی قادر به فعالیت حرفه ای است مورد نیاز نباشد ولیکن کار کسی مورد نیاز باشد که وی به دلبل نداشتن امکانات مالی قادر به انجام فعالیت حرفه ای نباشد و این واقعیت لطمه اش به جنبش و تشکیلات است و متأسفانه همین مسأله دلیل شکست اکثر تلاشها برای ایجاد تشکیلاتهای سیاسی مؤثر در 30 سال اخیر بوده است.

به همین دلیل شاید بد نباشد دوباره به نظریه سازمان انقلابیون حرفه ای لنین نگاهی بیاندازیم. این بحث ابداً به این معنی نیست که کشتار خانواده تزار به دستور لنین بعد از انقلاب اکتبر و همه فجایع لنینیسم را محکوم نکنیم. بحث اینحا در مورد راهیابی برای اداره حرفه ای تشکیلات های نوپای سیاسی است.

به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران
 
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ

http://iranscope.blogspot.com
http://www.iranscope.com
http://www.ghandchi.com

نهم آذر ماه 1393
November 29, 2014


پانویس:

1. انديشه مارکسيستي و مونيسم -يکتا گرائي
http://www.ghandchi.com/299-Marxism.htm

2. کمونيسم افيون روشنفکران ايران
http://www.ghandchi.com/616-CommunismOpiate.htm

3.مشی چریکی، واقعیتی که دیگر نمیشود انکار کرد
http://www.ghandchi.com/522-mashyecheriki.htm

متون برگزیده:
http://featured.ghandchi.com
 

جمعه، آذر ۰۷، ۱۳۹۳

نتیجه فشار رژیم بر رهبران اپوزیسیون در داخل ایران

http://iranscope.blogspot.com/2014/11/blog-post_28.html
نتیجه فشار رژیم بر رهبران اپوزیسیون در داخل ایران
http://iranscope.blogspot.com/2014/11/blog-post_28.html
http://www.ghandchi.com/838-pressure-opposition.htm

 
فشار جمهوری اسلامی بر مخالفان در داخل و خارج کشور تازگی ندارد و نمونه هایی نظیر قتل داریوش فروهر در داخل (1) و عبدالرحمن برومند در خارج (2) هنوز در خاطره ها باقی است. اما دولت حسن روحانی که هدف خود را اعتدال اعلام کرده نمی تواند در  چنین فضائی به موفقیتی دست یابد.

هنگامیکه رهبران مخالفان با اینگونه فشارها روبرو می شوند اگر تسلیم شوند که اعتبارشان از بین می رود و نمی توانند به هرگونه اعتدال و آشتی ملی کمک کنند. اگر هم نظیر حشمت طبرزدی (3) مقاومت کنند که به زندان بر می گردند و بازهم به نوعی دیگر نمی توانند به اعتدال و آشتی ملی مدد رسانند. همین هفته گذشته در مورد فشارهائی که به آقای ادیب برومند رهبر جبهه ملی در داخل کشور وارد آمده بسیار بحث شده است (4).

نتیجه چنین روندی این است که رهبری جنبش به خارج منتقل می شود.

البته رژیم از این موضوع آگاه است و به همین دلیل سالهاست اینترنت فیلتر می شود و بر امواج شبکه های ماهواره ای پارازایت می اندازند و نیروهای بسیج دیش های ماهواره مردم را خرد می کنند. اما همه این تلاشها و مخارج هنگفت آن بازهم درد رژیم را دوا نمی کند. مگر وضع مشابهی در رژیم گذشته رهبری جنبش را به خارج منتقل نکرد و مگر آیت الله خمینی در خارج از کشور رهبر انقلاب نشد؟

بازداشتها دیگر به ادامه حصر رهبران جنبش سبز محدود نمانده و موج تازه ای از حمله به رهبران سکولار آغاز شده است. در مورد نتیجه ادامه حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی مفصل بحث شده است (5). عدم حل مسأله حصر به برنامه اعتدال در دولت آقای روحانی لطمات جدی وارد کرده است. بنظر می رسد هدف حمله های اخیر به رهبران سکولار در ایران نیز وارد کردن ضربه دیگری به برنامه های اعتدال خواهی است؛ آنچه که از روز اول تشکیل دولت حسن روحانی مورد بحث بوده است (6).

البته این تلاشها به رفتار با رهبران اصلاح طلب و سکولار دموکرات محدود نیست و اقدامات قوه قضائیه در اعدام  محسن امیر اصلانی نشان می دهد که اگر در زمان سید محمد خاتمی پروژه قتل های زنجیره ای بشیوه فراقانونی برای ساقط کردن آزادی های محدود در آن دوران دنبال شد، این بار بطور رسمی و قانونی اقدامات مشابهی دنبال می شود و تازه ترین آنها حکم اعدام سهیل عربی است (7).



به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران
 
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ

http://www.ghandchi.com
سیزدهم آذر ماه 1393
November 28, 2014

پانویس:

1. بنیاد عبدالرحمن برومند
http://goo.gl/KiVJ2E

2. داریوش و پروانه فروهر
http://goo.gl/0XlFh9

3.  خودداری حشمت الله طبرزدی از شرکت در دادگاه
https://hra-news.org/fa/prisoners/b-287

4. محسن قائم مقام: توطئه‌چینی گسترده حکومت علیه جبهه ملی ایران
http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/53284
یادداشتی از شکوه میرزادگی به ادیب برومند، رییس هیئت رهبری جبهه ملی
http://iranscope.blogspot.com/2014/11/blog-post_25.html

5. نتيجه حصر ميرحسين موسوی
http://www.ghandchi.com/804-hasr-e-mousavi.htm
 
6. آقای روحانی، سرنوشت بنی صدر یادتان است؟
http://iranscope.blogspot.com/2014/11/blog-post_19.html
 
7. شادی صدر توضیح می دهد چرا رژیم سهیل عربی را با این حکم روبرو کرده است
http://iranscope.blogspot.com/2014/11/blog-post_26.html

 


متون برگزیده:
http://featured.ghandchi.com


 

چهارشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۹۳

شادی صدر توضیح می دهد چرا رژیم سهیل عربی را با این حکم روبرو کرده است

http://iranscope.blogspot.com/2014/11/blog-post_26.html
شادی صدر توضیح می دهد چرا رژیم سهیل عربی را با این حکم روبرو کرده است
http://iranscope.blogspot.com/2014/11/blog-post_26.html

 


منبع:
https://www.facebook.com/paec.ir/posts/578027345676311

به این سئوال فکر می کردم که چرا از میان هزاران آدمی که در فیس بوکشان مطالبی می نویسند که ممکن است از نظر مقامات قضایی "توهین به پیامبر و ائمه" محسوب شود، فقط سهیل عربی جدا می شود؛ دستگیرش می کنند و تا آخر خط که اعدام است با او می روند؟ 

یاد صحنه هایی از فیلم های مربوط به جنگ جهانی دوم افتادم که همه مان هزاربار در تلویزیون دیده ایم. صحنه هایی که تا چشم کار می کند اسیرهای جنگی، در سکوت محض به صف شده اند و یک دفعه یک افسر نازی، یکی از هزاران را از صف بیرون می کشد و می دهد همان جا جلوی همه، گلوله خالی کنند توی مغزش. 

آن اسیری که جدا شده، هیچ فرقی با بغل دستی هایش ندارد. اما افسر نازی هم نیازی به کشتن همه ندارد؛ لااقل در آن لحظه. میزان رعب و وحشتی که در دل آن هزاران، با همین یک قتل ایجاد می کند، برایش در آن لحظه کافی است. داستان سهیل عربی هم به نظرم از همین سیاست تنبیه و ارعاب پیروی می کند: یکی را تنبیه کن، هزاران را مرعوب.

پی نوشت: از آنجایی که همیشه جماعتی پیدا می شوند که منتظرند سهیل عربی اعدام شود و بعد بگویند: "حتما یه کار دیگه ای ام کرده بوده والا چرا این همه آدم که توی فیس بوک این همه فحش و فضیحت می دهند رو نمی گیرند؟!" پیشاپیش ارجاعشان می دهم به صحنه های فیلم های اردوگاههای نازیها، به سیاست تنبیه و ارعاب.


مطالب مرتبط:

شادی صدر: مسئول اصلی صدور حکم اعدام برای سهیل عربی همان قاضی است که رسیدگی به پرونده قضات مرتبط با بازداشتگاه کهریزک را بر عهده داشت

https://www.facebook.com/photo.php?fbid=708882795893352&set=a.152793821502255.32901.100003149150110&type=1&theater
http://justice4iran.org/reports/soheil-arabi

http://www.amnesty.org/en/library/asset/MDE13/064/2014/en/ea8a23f9-70c6-48a5-921e-c67c959791c8/mde130642014en.html

Amnesty International Call for Urgent Action*
اطلاعیه عفو بین الملل جهت اقدام فوری برای سهیل عربی
http://goo.gl/UxOcUC
  
https://www.youtube.com/watch?v=3OeqdbOk8og&list=FLuAAgKFdnuGxYDwEFjL__KA
*فایل صوتی مصاحبه با نسترن نعیمی همسر سهیل عربی زندانی محکوم به اعدام‎
http://goo.gl/PQjnke





*رادیو فرانسه:شیرین عبادی درباره حکم سهیل عربی
http://goo.gl/82qCCm
http://goo.gl/pOKi0j

https://www.facebook.com/paec.ir?fref=pb&hc_location=profile_browser
* اخبار بیشتر مربوط به سهیل عربی در سایت کمیته صلح فعالان در تبعید
https://www.facebook.com/paec.ir?fref=pb&hc_location=profile_browser   

سه‌شنبه، آذر ۰۴، ۱۳۹۳

حق کار دگراندیشان: بیانیه نسرین ستوده در پایان اولین ماه تحصن در مقابل کانون وکلا

http://iranscope.blogspot.com/2014/11/blog-post_75.html
حق کار دگراندیشان: بیانیه نسرین ستوده در پایان اولین ماه تحصن در مقابل کانون وکلا





منبع:
https://www.facebook.com/784504648272819/photos/a.784643081592309.1073741828.784504648272819/803045743085376/?type=1

هموطنان و فعالان حقوق بشر
 یک ماه از آغاز تحصن ام در مقابل کانون وکلای دادگستری با همراهی مداوم فخری شادفر و فرهاد میثمی و حمایت شخصیت ها و فعالان مدنی و سیاسی و هموطنان عزیز, در اعتراض به رای صادره مبنی بر تعلیق ام از حرفه ی وکالت می گذرد. اکنون لازم می دانم توضیحات زیر را به هموطنان و فعالان حقوق بشر بدهم:
1- اینجانب به این دلیل تحصن در مقابل ساختمان کانون وکلا را انتخاب کردم که در نهایت رای صادره علیه من, از سوی دادگاه انتظامی کانون وکلا صادر شده است, و البته امیدوارم مدیران کانون طبق منطق و تجربه ی حاکم بر فعالیت های مدنی, از این فرصت برای تقویت استقلال کانون بهره برداری نمایند, تا شاهد زندانی شدن وکلایی چون سلطانی, سیف زاده, اسلامی, یداللهی, دانشجو, نوری و ... که بر سوگند شرافت شان پافشاری کردند, نباشیم و مصونیت شغلی وکلا از آنان باز ستانده نشود.
2- از همان روز های آغاز تحصن ام, نهادهای بین المللی متعددی از جمله اتحادیه بین المللی وکلا ی دادگستری از کانون وکلای دادگستری تهران خواسته اند, جهت اثبات استقلال کانون, فورا نسبت به لغو حکمی که مستند به رایی ناعادلانه است, اقدام نماید.
کانون وکلای دادگستری مرکز تاکنون از توصیه های اتحادیه ی بین المللی وکلا خودداری کرده و حکم مذکور را برای اجرا به دادسرای کانون ارسال کرده است.
3- هر چند اعتقاد راسخ دارم کانون باید پاسخگوی رای ناعادلانه ای باشد که صادر کرده است, معهذا با مغتنم دانستن استقلال نسبی کانون وکلا اعلام می دارم اعتراض اصلی اینجانب به وزارت اطلا عات است که به من و کانون وکلا فشارهای فراوانی را وارد نموده و چند روز پس از شروع تحصن ام, بدون حکم قانونی مبادرت به بازداشت اینجانب نمود.
من یک شهروندم !
شهروندی ایرانی!
وعضوی ازجامعه ی وکالت !
بنا براین حق دارم در اعتراض به اعمال فشار بر نهادی صنفی دست به تحصن بزنم و از حکومت کشورم می خواهم این حق را برای همه ی شهروندان به رسمیت بشناسد.
و از مدیران کانون وکلا نیز می خواهم نسبت به لغو و زدودن آثار از حکم صادره که منجر به سلب مصونیت شغلی از وکلا و باز گذاشتن هر چه بیشتر دست زیاده خواهان نسبت به کانون می گردد, اقدام شایسته به عمل آورند.

به امید استقلالی شایسته برای کانون وکلا
 نسرین ستوده
  آذر/93

مطلب مرتبط:
از واکنش مردم به تحصن نسرین ستوده تعجب می کنم
http://iranscope.blogspot.com/2014/11/blog-post_15.html

یادداشتی از شکوه میرزادگی به ادیب برومند، رییس هیئت رهبری جبهه ملی

http://iranscope.blogspot.com/2014/11/blog-post_25.html
یادداشتی از شکوه میرزادگی
 به ادیب برومند، رییس هیئت رهبری جبهه ملی
 آقای برومند، شما حق ندارید ایرانیان را وامدار کنید!

http://iranscope.blogspot.com/2014/11/blog-post_25.html

منبع:
http://isdmovement.com/2014/11/112614/112614.Shokooh-Mirzadegi.Letter-to-Adib-Boroumand.htm

جناب آقای ادیب برومند، اعلامیه ی مورخ دوم آذر شما را امروز خواندم و بر خود لرزیدم؛* بر خود لرزیدم چرا که می بينم کار شیوع استبداد در سرزمین ما به جایی رسیده که رییس هیئت رهبری مشهورترین و قدیمی ترین جبهه ای که عنوان «ملی» را بر خود دارد، علاوه بر این که تمامیت ارضی ایران را وامدار «تشیع» می داند، مستبدانه اعضا و افراد جبهه ملی را به پذیرش اعتقادات شخص خود نسبت به یک مذهب خاص وادار می کند.
آقای برومند، من کاری به عقاید مذهبی شما ندارم. زیرا ، به عنوان یک باورمند به حقوق بشر، معتقدم که هر انسانی حق دارد هر مذهب و مرام و عقیده ای را داشته یا نداشته باشد و هرگز هم به پیروان هیچ مذهبی، و مقدسات هیچ دینی، توهین نکرده و نخواهم کرد. در عین حال برایم فرقی نمی کند که شما، به عنوان رییس جبهه ملی و یا هر مقام سیاسی و غیرسیاسی دیگری، مذهب تان چیست. اما شما، هر که می خواهید باشید، وقتی سخن از وامدار بودن ایران و ایرانی می گویید فقط می توانید تنها از جانب خودتان سخن بگویید و یا می توانید وامدار هر مذهب و مرام و یا هر حکومتی باشید، اما حق ندارید از جانب کل مردمان ایران سخن بگویید و یا به سبک حکومت مسلط بر ایران از داشته های مردمان ایران بذل و بخشش کنید، و یا ما ایرانی ها را برای «تمامیت ارضی ایران» وامدار «تشیع» و «شاه اسماعیل صفوی» بکنید. ایران هر چه را که دارد تنها وامدار مردمان اش در سراسر ایران است؛ مردمانی با هر مذهب و مرامی و یا با هر بی مذهبی و اعتقادی.
شما چطور رهبر یک «جبهه سیاسی» هستید و این آگاهی ساده را ندارید که اگر ایران از هجوم بیگانگان و قتل و غارت ها و کتابسوزان ها و فرهنگ ستیزی های اشغالگران و یا بیگانه صفتان به سلامت گذشته و تا امروز ماندگار و سرفراز مانده، تنها به این دلیل است که مردمانی باورمند به هویت و تاریخ شان، با عشق به وطن و زادگاه شان، و با داشتن مذاهب، زبان های مختلف و عادات و فرهنگ های گوناگون، یک دل و یک نفس، برای ماندگاری ميهن شان از جان و زندگی خود مایه گذاشته اند؟
 اما آخرین بخش بیانیه ی شما را افراد جبهه ی ملی باید پاسخگو باشند؛ آنجا که دیکتاتورمآبانه اعضا و افراد جبهه ی ملی را رسماً مجبور به داشتن مذهبی که خود به آن اعتقاد دارید می کنید و به آن ها عامرانه تذکر می دهید که: « هر عضوی از اعضای جبهه ملی باید نسبت به مطالب یاد شده پای بند و وفادار باشد تا عضو جبهه ملی شناخته شود وگرنه در تاریخ این جبهه جایگاهی نخواهد داشت».
اما باور کنید که من اگر جای اعضای جبهه ملی بودم بلافاصله یک استعفای موقت از جبهه، و تا زمانی که ریاست آن را شخصی چون شما اداره می کند، می نوشتم و برای ثبت در تاریخ منتشر می کردم مهم نیست که این اعضا شیعه باشند یا نه اما، در قرن بیست و یکم و در روزگار سالاری حقوق بشر، این سخنان شما اهانت به افرادی است که عضویت شان را (به طور اجباری) در یک سازمان سیاسی یا غیر سیاسی در گرو داشتن یک مذهب خاص قرار می دهند.
آقای ادیب برومند! جمهوری اسلامی و وابستگان و عوامل آن به اندازه ی کافی این گونه اعمال را انجام می دهند، شما دیگر لطفاً اعضای سازمان خود را این گونه تحت فشار قرار ندهید؛ زیرا می دانم که برخی شان، از آنجا که انسان های دمکرات و آزاد منشی هستند، داشتن مذهبی خاص را شرط عضویت در جبهه ملی یا هیچ سازمان دیگر سیاسی نمی دانند.
شکوه میرزادگی
24 نوامبر 2014
 *اعلامیه ادیب برومند


مطلب مرتبط:


پیوست اول:

سازمانهای جبهه ملی ایران درخارج از کشور: در مورد بیانیه اخیر رئیس شورای مرکزی و هیئت رهبری جبهه ملی ایران
http://www.iranazad.info/jebhehkharej/jk014/11/25%20bayanieh%20jmi.htm 

 اخیرا بیانیه ای از طرف جناب آقای ادیب برومند رئیس شورای مرکزی و هیئت رهبری جبهه ملی ایران انتشار یافته است که علیرغم احترام کامل و صمیمانه ای که برای مبارزات طولانی ایشان در راه اهداف این سازمان قائلیم و   با توجه به شرائط فشار و خفقان حاکم در ایران، وظیفه خود میدانیم نظرات خود را در این مورد به گونه ی زیر ابراز داریم:

در این بیانیه آمده است: "بنابراین تشیع از ارکان مهم ملیت ماست و هر فرد ملی گرایی باید به این مذهب عقیده مند باشد و هر جنبشی را در عزای شهیدان بزرگ شیعه که تایید کننده وحدت ملی نیز هست مغتنم و محترم شناسد. با این تذکر هر عضوی از اعضای جبهه ملی باید نسبت به مطالب یاد شده پای بند و وفادار باشد تا عضو جبهه ملی شناخته شود وگرنه در تاریخ این جبهه جایگاهی نخواهد داشت". ما این نکات را خلاف اصول، عقاید و اساسنامه جبهه ملی ایران و راه مصدق میدانیم.

سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور همانطور که سنت جبهه ملی ایران است همواره به ادیان و اعتقادات مذهبی مردم احترام گذاشته و میگذارد و هرگونه توهین و یا تحقیر را در هر شکلی نسبت به اعتقادات مردم، چه به صورت جمع و یا فردی را مردود میداند. در بیانیه یادشده نیز بر آن تاکید شده است که جبهه ملی ایران خواهان جدائی دین از حکومت است. این سازمان در طول تاریخ خود نسبت به ادیان و مذاهب و آئین های گوناگونی که در کشور وجود دارد همواره برخوردی یکسان داشته است، امری که باعث شده مروجین آمیختن دین در سیاست، از جبهه ملی دوری جویند. حاصل آنکه بطریق اولی هیچگاه اعتقاد یا عدم اعتقاد به یک دین یا مذهب خاص شرطی برای عضویت در جبهه ملی ایران نبوده و نمیتواند باشد.

سازمانهای جبهه ملی ایران درخارج از کشور
4 آذر 1393  برابر 25 نوامبر 2014  
 info@iranazad.info
 http://www.iranazad.info
 


 --------------------------------------------------------------------
 --------------------------------------------------------------------
پیوست دوم:
 دو شرط جديد برای عضويت در جبههء ملی ايران
http://isdmovement.com/2014/11/112614/112614.Adib-Boroumand-Declaration.htm
 به نام خداوند جان وخرد

چنان که پیش از این هم به آگاهی هم اندیشگان محترم رسانده ام، اصولا جبهه ملی نسبت به ادیان الهی و باورهای جهانیان احترام قائل است و هیچگاه به خود اجازه نمی دهد که نسبت به موارد یاد شده اهانت نماید. به ویژه در بارهء دین مبین اسلام و تشیع و امامان این مذهب کمال احترام را ملحوظ می دارد، زیرا تمامیت ارضی ایران وامدار تشیع است و شاه اسماعیل صفوی با رسمیت دادن این مذهب ایران را یک پارچه کرد و از تسلط امپراتوری عثمانی رهائی داد.
بنا بر این، تشیع از ارکان مهم ملیت ماست و هر فرد ملی گرایی باید به این مذهب عقیده مند باشد و هر جنبشی را در عزای شهیدان بزرگ شیعه که تایید کننده وحدت ملی نیز هست مغتنم و محترم شناسد. با این تذکر هر عضوی از اعضای جبهه ملی باید نسبت به مطالب یاد شده پای بند و وفادار باشد تا عضو جبهه ملی شناخته شود وگرنه در تاریخ این جبهه جایگاهی نخواهد داشت. بدیهی است جبهه ملی با هموطنان سنی هم نهایت علاقه و احترام را ملحوظ داشته و خواهد داشت.
در پایان این جمله دکتر مصدق رهبر و بنیانگذار جبهه ملی را که در مجلس چهاردهم بیان داشت به همه یادآورمی شوم: «من ایرانی و مسلمانم و بر علیه هرچه ایرانیت و اسلامیت را تهدید کند تا زنده هستم مبارزه میکنم».
رئیس شورای مرکزی وهیئت رهبری جبهه ملی ایران
ادیب برومند
دوم آذر1393



پیوست سوم:
توضیحات آقای عبدالعلی ادیب برومند "بر اثر لغزش قلمی"  
http://www.rangin-kaman.org/v1/index.php?option=com_content&view=article&id=15241:2014-11-26-08-46-49&catid=34:politique&Itemid=86
پس از انتشار اطلاعیه‌ی این‌جانب مورخ 2/آذر/93، که شتابزده در واکنش به اهانت‌های زشت و ناشایست نسبت به مظهر آزادگی و حق‌پروری، امام حسین (ع)، نوشته و منتشر شده است، متذکرمی‌گردد:

همان‌طور که در بند یکم از ماده‌ی پنجم اساسنامه‌ی جبهه ملی ایران آمده است، شرط عضویت در جبهه ملی «تابعیت کشور ایران» است؛ با این‌حال پایبندی و احترام نسبت به عناصر تشکیل‌دهنده‌ی ملیت برای هر فرد ملی‌گرایی، محترم شمردن تشیّع را ایجاب می‌نماید. به‌هرحال همان‌گونه که پیشتر گفته شده، جبهه ملی ایران بر اساس اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر به همه‌ی باورهای جهانیاناحترام می‌گذارد و به‌ویژه مراتب تکریم و حرمت را نسبت به ادیان الهی به جا می‌آورد؛ و بنابر اصل سوم از اصول عقاید و هدف‌های جبهه ملی ایران «برای حفظ احترام دین مبین اسلام و همچنینفراهم شدن امکان بهره‌گیری از تمامی توان ملی و مردمی جامعه ایران بر اصل جدایی دین از حکومت تأکید می‌کند.»

ضمناً مقصود از مغتنم شمردن جنبش‌های سوگواری، پاسداری از خون آزادگان و شهیدان راه حق و تأمین وحدت ملی بوده است؛ وگرنه بدیهی است که افراط‌گرایی و پیوند زدن عزاداری با خرافاتهیچ‌گاه مورد تأیید نبوده و چه‌بسا دون مقام شهیدان حق‌پرست بوده است.

و اما در مورد شاه اسماعیل صفوی، تمامیت بخشیدن مجدد به سرزمین ایران خدمتی بزرگ بوده، ولی تاریخ نمی‌تواند کشتارهای او را برای ترویج تشیّع به دیده‌ی اغماض بنگرد و او را نکوهش نکند.

هم‌اندیشگان و هواداران جبهه ملی ایران همواره باید در نظر داشته باشند که مقالات اهانت‌آمیز از آن دست که به‌وسیله‌ی دکتر مهرآسا انتشار یافته، موجبات فشار مضاعف بر فعالیت‌های جبهه ملی را در درون کشور فراهم می‌آورد و دستاویزی برای پیش‌گیری از برگزاری جلسات جبهه می‌گردد. چنان‌که در روزهای اخیر ممانعت نیروهای امنیتی از تشکیل جلسه‌ی شورای مرکزیجبهه را شاهد بوده‌ایم و تهدیدهایی از نیروهای تندرو در فضای مجازی را همراه داشته است.

امید است انتشار این اعلامیه سوء تفاهماتی را که در اذهان بر اثر لغزش قلمی این‌جانب به وجود آمده مرتفع سازد و در ذهن هواداران صمیمی جبهه خدشه‌ای وارد نکرده باشد.

رئیس شورای مرکزی و هیأت رهبری جبهه ملی ایران


ادیب برومند

تهران
۴آذر ۱۳۹۳


پیوست چهارم:    
محسن قائم مقام: توطئه‌چینی گسترده حکومت علیه جبهه ملی ایران
http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/53284


دراز دستی این کوته استینان بین!
حافظ

توطئه‌چینی گسترده حکومت علیه جبهه ملی ایران
دنباله اسیدپاشی، کمیته مجازات!

وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی پس از شکست حملات موحش اسیدپاشی به زنان و دختران بد حجاب در ایران «تعزیه» جدیدی را به نام «گروه کمیته مجازات» در فضای مجازی به نمایش درآورده است. این بار دنبال قلع و قمع هرکس که دنبال هر اظهار نظری خلاف نظر ایشان باشد و آنرا «توهین» اعلام نمایند رفته‌اند و به عبارتی به‌زعم خود به نفس‌کش طلبیدن در داخل و خارج از مملکت پرداخته‌اند! بهانه امروز مقاله‌ای است که آن را یکی از اعضای جبهه ملی ایران در امریکا نوشته و «کمیته» تولیدی وزارت اطلاعات به خود نام «کمیته مجازات» داده و به تهدیدات پرداخته است.

مقاله با بی‌توجهی مسؤل سایت به مفاد مقاله که از سایت دیگری نقل شده و در آن رعایت احترام لازم به باورهای مردم نشده بود، در سایت جبهه انتشار پیدا کرد و با توجه سایر مسؤلین بلافاصله از سایت برداشته شد. ولی اقدام خرابکارانه مقامات امنیتی بسیار وسیع‌تر و پیجیده‌تر از آن بود و هست که انتشار مقاله حذف شده‌ای در سایت آتش توپخانه ایشان را به حرکت درآورد. این گروه از عوامل جمهوری اسلامی به هیچ سایت دیگری که این مقاله را انتشار داده و هرگز آنرا از سایت خود برنداشته بودند تعرضی نکردند.

به دنبال این حمله آنچه هر روز آشکارتر می‌گردد نشان از آن دارد که جمهوری اسلامی باید مدت‌ها دنبال طرح‌ریزی این توطئه باشد. و آنچه به‌خوبی به‌چشم می‌خورد این است که همهٔ فشار‌ها را بروی جبهه ملی ایران معطوف داشته‌اند. وزارت اطلاعات در ایران با فشار و تهدید و ارعاب اقای ادیب برومند، رئیس شورا و هیات رهبری را وادار به نوشتن اعلامیه‌ای نموده است که در آن شرط عضویت در جبهه ملی قبول مذهب شیعه می‌باشد. هرچند در دنباله کار ایشان آن اعلامیه را «سوء تفاهمات و لعزش قلمی» قلمداد کرد و شرط دینی را از آن برداشت. و با تاکید اساسنامه جبهه ملی ایران شرط عضویت در جبهه ملی ایران را تنها «تابعیت ایران» اعلام کرد.

در این مقوله نمایش فشار وزارت اطلاعات بر ایشان از روز روشن‌تر است. آقای ادیب برومند دو دهه است که مسؤلیت شورای رهبری و شورای جبهه ملی را به عهده داشته است. و علاقه‌های فراوان مذهبی او نیز در کتاب‌هایش کاملاً منعکس بوده است ولی در این مدت زمان طولانی حتی یکبار هم به مذهبی شدن یا بودن اجباری و یا غیراحباری اعضای جبهه ملی اشاره‌ای هم نشده است. و حال ناگهان ایشان این دستورات سازمانی را ابلاغ نمایند تنها نشان دهنده فشار و توطئه جمهوری اسلامی است.

اینگونه فشار‌ها به شخصیت‌های سیاسی چه در دوران دیکتاتوری شاه و چه دیکتاتوری مذهبی جمهوری اسلامی، که پای تلویزیون بردن شناخته می‌شد، کم سابقه نبوده است. با توجه به این توطئه‌های رژیم ما باید نگذاریم که نقشه‌های شوم حکومت عملی شود. و باید در این مواقع از ایشان که زیر فشار شدیدی قرار گرفته‌اند حمایت کنیم تا در برابر فشارهای رژیم مقاومت بیشتر و بیشتری نشان دهند، به‌خصوص که با وجود همه فشارهای سنگین بر ایشان آقای ادیب برومند اعلامیه اول خود را در مورد شرایط عضویت جبهه ملی تصحیح کرده است. با این پشتیبانی و حمایت نقشه‌ها و توطئه‌های حاکمین نظام دیکتاتوری مذهبی را عقیم نمائیم. و جلوی فرصت‌طلبانی که به حمله‌های نابجا به جبهه ملی ایران و یا رهبرانش پرداخته‌اند بایستیم.

جبهه ملی ایران همواره یک سازمان سکولار و دمکرات در جامعه بوده است و هرگز وابستگی به‌هیچ دین یا مذهبی را اعلام نکرده است چه این عمل برای کشوری که دین و مذهب و آئین‌های مختلفی در آن حضور دارند خلاف سکولاریسم است که به‌همه ادیان و مذاهب و آئین‌های مردم احترام می‌گذارد و هر ایرانی می‌تواند برای استقرار آزادی و دمکراسی و حاکمیت ملی در ایران در آن عضو باشد.

در سالهای ابتدائی فعالیت جبهه ملی ایران زمانی که اقلیت مجلس شانزدهم به رهبری دکتر مصدق قانون ملی شدن صنایع نفت را در دستور داشت آقای حائری‌زاده که در آن زمان از شخصیت‌های فعال و سر‌شناس جبهه ملی محسوب می‌شد و نه تنها مسلمان بود بلکه ریش خود را هم به علامت تقدس حفظ کرده بود و ایشان قانون ملی شدن صنعت نفت که کمسیون نفت تصویب کرده بود را به مجلس ارائه کرد. این قانون با این عبارت شروع می‌شد: «به نام سعادت مردم ایران» صحبت «به نام خدا» یا «بسم الله الرحمن الرحیم» در آن دیده نمی‌شد. این در حالی بود که از آیت‌الله کاشانی گذشته سایر علمای دینی نیز در جبهه ملی ایران حضور داشتند. ایشان مانند کاشانی اعلامیه‌های «شخصی» خود را با بسم الله الرحمن الرحیم شروع می‌کردند. از بسیاری از افرادی نظیر خلیل ملکی و یارانش که از حزب توده جدا شده بودند و بیشترشان مذهب و دینی نداشتند گذشته، شخصیت‌هائی نظیر دکتر صدیقی نیز وابستگی به دین و مذهبی نداشت.

و بالاخره جبهه ملی ایران در ابتدای حکومت اسلامی در برابر به تصویب رساندن قانون «قصاص» که کاملاً مذهبی است ایستاد و «مرتد» اعلام شد که «فتل»شان واجب است. می‌بینیم که جبهه ملی جدا از آنچه در اساسنامه و هدف‌هایش آمده در عمل هم وابسته به دین و مذهب خاصی خود را نمی‌دانسته و تنها به ادیان و مذاهب و آئین‌های مردم احترام می‌گذاشته است.

از سوی دیگرجمهوری اسلامی بی‌دلیل نیست که امروزه لبه تیز حمله‌اش را دوباره به‌طرف جبهه ملی ایران نشانه گرفته است. امروزه جبهه ملی مهم‌ترین نقطه هدف‌گیری‌های پایه‌ای حکومت اسلامی را تشکیل می‌دهد. سازمانی که در ایران در این چند دهه اجازه داشتن محل تجمع، انتشارات خارج از سازمان، که انتشارات داخلیش را هم بسته‌اند، به او داده نشده، حتی در یکی دوسال اخیر از تشکیل کنگره سازمانی گذشته حتی حق تشکیل جلسات شورایش را هم نداشته است. و رهبرانش را حتی برای اظهار نظر در مطبوعات به زندان اوین انداخته‌اند. همه این مشاهدات نشان می‌دهد که حکومت استبداد مذهبی از افراد جبهه ملی محصور در خانه‌هایشان هم هراس دارد. حکومت مانند باقی مردم شاهد آن است که افکار ملی بر سراسر ایران سایه افکنده است و افکار آزادیخواهانه و دمکراتیک مصدق سمبل نهضت ملی و حکومت سکولار در ایران، پرچم مبارزات مردم ایران برای رهائی از استبداد مذهبی گردیده است. به این دلیل است که حکومت از افرادی که دهان‌هایشان را بسته و پایشان را از حرکت باز داشته است باز می‌هراسد و برایشان توطئه‌چینی گسترده ترتیب می‌دهد؟

وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی می‌خواهد همه افراد حرف‌شنو و سربه‌راه باقی بمانند و جز «آنچه استاد ازل گفت بگو» نگویند. و تمام دعوای ما با این حکومت استبداد مذهبی همین است که ما نمی‌خواهیم بگذاریم دین و مذهب و مکاتب سیاسی وارد ساختار حکومتی گردند و می‌خواهیم فضای آزاد و دمکراتیک در جامعه حاکم باشد و به این دلیل است که با حکومت استبداد مذهبی و مافیائی ایشان مباره می‌کنیم.

این کوردلان به‌جز به‌اسارت نگاهداشتن مردم، توطئه‌چینی و فعالیت‌های تروریستی در داخل و خارج از مملکت به‌منظور حفظ قدرت و حکومت استبدادی و مافیائیشان برنامه‌ای ندارند. حکومتی که پشتیبانی مردم‌اش را ندارد، مردمی که برای مقابله با قدرت‌های جهانی مهم‌ترین پایه قدرت حکومتی را تشکیل می‌دهد، تنها با کمک توطئه چینی‌ها و در خدمت گرفتن درآمد سرشار نفت است که می‌تواند به زندگی شرم‌آور خود ادادمه دهد.

مبارزین جبهه ملی ایران در کنار سایر آزادیخواهان به مبارزه خود برای رهائی از این حکومت استبدادی و مافیائی همچنان ادامه خواهند داد. ما هرگز از تهدید و ارعاب و ایجاد وحشت این حکومت هراسی نداریم. این بازی‌های باخته حکومتگران جمهوری اسلامی تا جان دارند دوباره و دوباره تکرار می‌شود. اگرچه مانند گذشته به‌جز ناکامی و شکست سرانجامی نخواهند داشت. و ما اطمینان داریم که مردم ستمدیده ایران در مبارزه خود برای استقرار آزادی و دمکراسی پیروز خواهد شد.

آنکس که اسب داشت غبارش فرونشست/ خاک سم خران شما نیز بگذرد!

محسن قائم مقام – نیویورک
۲۷ ماه نوامبر ۲۰۱۴
 
پیوست پنجم:

اعلام پشتیبانی سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور از آقای ادیب برومند
http://melliun.org/iran/52104

جناب آقای ادیب برومند رئیس شورای مرکزی و هیئت رهبری جبهه ملی ایران،

رونوشت به شورای مرکزی جبهه ملی ایران

در هفته های اخیر فشار همه جانبه دستگاههای امنیتی بر جبهه ملی ایران گسترش فوق العاده ای یافته است. عمال حکومت به بهانه ابراز نظر شخصیِ یکی از اعضا سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور – شاخه آمریکا، تهدیدات و برخی اقدامات را آغاز نموده اند.

حملات روزنامه کیهان در چند هفته اخیر و بخصوص موضعگیری اخیر علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی علیه دکتر مصدق تحت این عنوان که انحلال مجلس شورای ملی توسط وی “دردآورترین دوره تعطیلی مجلس بوده است”، همگی حکایت از آن دارد که با یک هجوم برنامه ریزی شده روبرو میباشیم. واضح است که ترس از فراگیر شدن فکر حکومت ملی به علت ناتوانیها و بحران مداوم، رژیم را بر آن داشته که جلوی گسترش محبوبیت جبهه ملی را در میان مردم ناراضی از حکومت بگیرد. اما سیمای درخشان مصدق و دوران مبارزات پرشور مردم ایران برای ملی کردن صنعت نفت، بمنظور تحقق استقلال و حاکمیت ملی چنان در عمق حافظه تاریخی ملت ایران جا گرفته که محال است حکومت جمهوری اسلامی بتواند با تلاشهای مذبوحانه خود خدشه ای بر این تصویر وارد نماید.

سوء تفاهماتی که در باره بیانیه اخیر جبهه ملی ایران بین هواداران، اعضا و فعالان دلسوز ایجاد شده بود، خوشبختانه با اقدام سریع و مسئولانه جنابعالی برطرف گردید و به این ترتیب نقشه شوم عمال حکومت برای ایجاد شکاف بین رهبری جبهه ملی و بدنه آن در خارج و داخل با شکست مواجه شد.

نگرانی ما از این بابت است که عناصر فرصت طلب و مشکوک در درون و بیرون از جبهه ملی کوشش دارند با اشاره به امکان استعفای شما از این سمت، پیوند بین جنابعالی و بدنه سازمان را متزلزل سازند. حتی برخی افراد که در شورای مرکزی هستند، به خود اجازه داده اند در مصاحبه با رسانه ها در جهت سیاست حکومت جمهوری اسلامی قدم بردارند.

در چنین وضعیتی لازم دانستیم که با صراحت و صداقت کامل پشتیبانی خود را از جنابعالی اعلام نمائیم تا برای فرصت طلبان هیچگونه شبهه ای در این مورد بوجود نیاید.

وقایع اخیر در مجموع به همگان نشان داد که در راس جبهه ملی شخصیتی قرار دارد که در اثر تجربه طولانی فعالیت در جبهه ملی ایران قادر است راه درست را از نادرست تشخیص دهد و علاوه بر آن هرجا هم که لازم باشد با توجه به نظرات انتقادی و بهره گیری از خرد جمعی، هر اشتباهی را نیز تصحیح کند. در شرائط حساس کنونی که توقع و انتظار مردم از سازمانی مانند جبهه ملی بخاطر گذشته اعتمادبرانگیز آن، غیر قابل کتمان است، مسئولیت همه فعالان در داخل و خارج بسیار بزرگ است. چرا که همگی ما ضامن حفظ سازمان و یکپارچگی آن بوده و در تداوم حیات آن در این دوران پرتلاطم نقش داریم. در این شرائط حساس کشور ادامه حضور جنابعالی در ریاست شورای مرکزی و شورای رهبری جبهه ملی بسیار مهم است. از شما میخواهیم که مانند همیشه راسخ و استوار در این سمت باقی بمانید و موجودیت، اهداف و صیانت جبهه ملی ایران را حفظ نمائید.

با بهترین سلامها و آرزوی تندرستی و پیروزی

سازمانهای جبهه ملی ایران درخارج از کشور
 ۱۱ آذر ۱۳۹۳ برابر ۲ دسامبر ۲۰۱۴
info@iranazad.info

http://www.iranazad.info
 

جمعه، آبان ۳۰، ۱۳۹۳

آیا مردم ایران برای دموکراسی آمادگی دارند؟

http://iranscope.blogspot.com/2014/11/blog-post_21.html
آیا مردم ایران برای دموکراسی آمادگی دارند؟
داشتن آمادگی برای آزادی، دموکراسی، جمهوری و همه ایده آلهای والای بشریت سؤالی است که حامیان دیکتاتورهای مصلح همواره مورد سؤال قرار می دهند و اینگونه آتش به جان متفکران می اندازند. در همین آمریکا پس از 200 و اندی سال دموکراسی همین پرسش را می شود کرد. مثلاً آیا سیستمی که در آن اینشتین یک رأی دارد و کسی که دست راست و چپش را از هم تشخیص نمی دهد هم یک رأی دارد، می تواند عادلانه باشد؟

چرچیل در سخنرانی خود در مجلس عوام در سال 1947 می گوید "دموکراسی بدترین شکل دولت است به استثنا همه اشکال دیگر دولت که در طول زمان آزمایش شده اند." او آنقدر فهم داشت که به رغم پیروزی در جنگ جهانی دوم، باختن خود در انتخابات پس از جنگ را با این جمله عمیق اما خنده دار توصیف کند و نشان داد که در نگاه او مردم حقشان است که دیگر او را نخواهند و او کسی نیست که بگوید مردم قدر مرا ندانسته اند، اتفاقاً بالعکس حق مردم را برای بیرون کردنش از قدرت، مورد تأکید قرار داد. البته دوباره در سال 1951 انتخاب شد.

منظور اینکه ادعای "مردم آماده نیستند" را مرتب از سیاستمداران ایران شنیده و می شنویم. آیا این حرف درست است؟ واقعیت این است که دموکراسی حکومت مردم نیست بلکه قضاوت مردم است (1). با اینحال چگونه می شود حق مساوی برای قضاوت یک دانشمند و یک نادان قائل شد؟ اتفاقاً دلیل پیشرفت جوامع دموکراتیک همین است چون هر قدر افراد داناتر باشند بیشتر احساس وظیفه می کنند که در مورد تضمیمات اجتماعی با افراد نادان حرف بزنند چرا که سرنوشت خود را در گرو قضاوت آنها می بینند و نه آنکه احساس کنند لطفی در حق عوام کرده اند. یعنی در دموکراسی نخبگان با بالا بردن آگاهی عوام لطف در حق خود می کنند. به همین علت الیت چه در جامعه ایران و چه در آمریکای دموکراتیک از این اصل مساوی بودن در رأی راضی نیستند اما اگر سیستم دموکراتیک در جامعه برقرار شود، دیگر راهی ندارند.

اگر در سمت راست، طرفداری از دیکتاتور مصلح در برابر دموکراسی قرار می گیرد، در سمت چپ آنهم آنارشیسم است که می گوید دموکراسی محدود کننده آزادی است و آزادی بدون چنین محدودیتی را توصیه می کند چون از گرگهائی که انتخاب می شوند هراس دارد. دوباره همان مسأله آگاه کردن مردم است تا درست انتخاب کنند و رأی مساوی یک دانشمند و یک فرد عامی باعث می شود اولی مجبور باشد آگاهی اجتماعی دومی را بالا ببرد. سیاست از زمان ارسطو تا به امروز معنایش عوض نشده و همان مدیریت جامعه است اما با قبول دموکراسی جامعه مجبور می شود آگاهی های اجتماعی و سیاسی آحاد خود را بالا ببرد.

در گذشته مسأله تبعیض در حق رأی بردگان و زنان در آمریکا مطرح بود. دلیل کسانیکه چنین تبعیضاتی را تجویز می کردند آن بود که این دو گروه رأی مستقل نمی توانند بدهند چون از نظر اقتصادی مستقل نیستند. آن حرف هم غلط نبود ولی عیناً بحث نداشتن آمادگی است. اگر حق رأی داده شود آنها که می بینند عدم استقلال گروهی باعث چرخش آراء به ضرر آنهاست، تلاش می کنند با فقدان استقلال بردگان و زنان نیز مقابله کنند، و کردند. در نتیجه بازهم قبول اصل دموکراتیک باعث پیشرفت جامعه شد.

خلاصه آنکه بحث مردم آمادگی ندارند فقط توجیهی برای جلو نرفتن جامعه است و جوامع دموکراتیک همه این خطر را کرده اند که امکان قضاوت را به شعور آحاد مردم با حقوق مساوی بسپارند و به اینگونه توانسته اند پیشرفت کنند.

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ

http://www.ghandchi.com
سی ام آبان ماه 1393
November 21
, 2014
 
پانویس:

1. دموکراسي حکومت مردم نيست، قضاوت مردم است

متون برگزیده:

پنجشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۹۳

اسید پاشی به زنان عملی جنایتکارانه و ضد بشری است

http://goo.gl/IOFjBM
اسید پاشی به زنان عملی جنایتکارانه  و ضد بشری است
 http://iranscope.blogspot.com/2014/11/blog-post_51.html

http://exilesactivist.wordpress.com
http://goo.gl/IOFjBM

با گذشت یک ماه از عمل جنایتکارانه اسید پاشی به صورت زنان ایران در اصفهان، هنوز هیچ اقدام عملی و جدی از سوی حکومتگران ج.ا.ا. برای شناسایی و مجازات مجرم یا مجرمان این جنایت هولناک انجام نگرفته است.

و این درشرایطی است که مسئولان کشور از تریبونهای مختلف، با بیاناتی آشکارا متناقض با هم، سعی در پاک کردن اصل موضوع، یعنی  پاشیدن اسید به روی زنان هستند. رهبر مذهبی نظام، علی خامنه ای، و نماینگان مجلس شورای اسلامی نه تنها در برابر این جنایت سکوت پیشه کرده وهرگز سخنی در قبح این جنایت و محکومیت آن بر زبان نرانده ا ند، بلکه مسئولان امنیتی- انتظامی ج.ا.ا. به جای پیگرد آمران وعاملان اسید پاشی به زنان، قدمی فراتر رفته و دست به بازداشت تنی چند از متعرضان و روزنامه نگارانی زده اند که»جرم!؟»اشان روشنگری در این مورد بوده است.

سیاستهای زن ستیزانه جمهوری اسلامی درقالب حجاب اجباری ، جدا سازی جنسیتی ، سهمیه بندی های جنسیتی به زیان زنان، تصویب واجرای قوانین تبعیض آمیز علیه زنان، و… همگی از مصادیق بارز نقض اشکار مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشرمی باشند.

«جمعیت پشتیبانی از جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران» ضمن محکوم کردن هرگونه تبعیض علیه زنان، و در   چارچوب پشتیبانیهای خود ازحقوق ملت ایران ومبارزاتشان برای آزادی و دمکراسی، عمل ننگین اسید پاشی به زنان را محکوم می نماید و خواهان پیگیری، دستگیری ومحاکمه علنی اوباشان اسید پاش وآمران وعاملان این فاجعه درهر لباس ،پست  وموقعیتی است.

ما ازتمام انسانهای آزاده، تمام سازمانهای حقوق بشری و سازمانهای بین المللی می خواهیم که در برابر خشونت علیه زنان(ایران)سکوت نکنند و با محکوم کردن اسید پاشی، با اعتراضات زنان ایران به این نوع جنایات همراه، همصدا و همگام شوند و اعتراضات خود را به گوش حکومتگران ایران برسانند.

«جمعیت پشتیبانی از جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران»

برلین، نوامبر ۲۰۱۴

چهارشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۹۳

ادامه بحث محمد امینی درباره تاریخ جمهوریخواهی در ایران

http://iranscope.blogspot.com/2014/11/19-2014.html
ادامه بحث محمد امینی درباره تاریخ جمهوریخواهی در ایران، برگی از تاریخ 19 و 26 نوامبر 2014
http://iranscope.blogspot.com/2014/11/19-2014.html




====================
 صفحه آخر 28 نوامبر
https://www.youtube.com/watch?v=L76sVP6x53I

برگی از تاریخ 26 نوامبر 2014
http://vimeo.com/112971482

برگی از تاریخ 19 نوامبر 2014
این یادداشت کوتاه قبل از انتشار مقاله محمد امینی نوشته شده است. لطفاً مقاله آقای امینی را تحت عنوان "جستاری پیرامون تاریخچه‌ جمهوری‌خواهی در ایران" که به پایین این صفحه اضافه شده است، مطالعه کنید.

یادداشت 19 نوامبر ایرانسکوپ در مورد گفتگوی تلویزیونی محمد امینی:
در گفتار زیر آقای امینی در ادامه بحث هفته گذشته موضوعات دیگری را از تحقیقات خود درباره تاریخ جمهوریخواهی در ایران مطرح می کند. به نام اولین کسی که در ایران اندیشه جمهوری خواهی به معنی جمهوری پارلمانی مدرن را مطرح می کند اشاره می شود (میرزا نصرالله خان اردبیلی). همچنین تلاش های کاذب استفاده از برنامه جمهوریخواهان در رقابتهای درون سلسله قاجار نظیر هواداری ظل السطان از جمهوری زمان حکمرانی اصفهان، توضیح داده می شود. در بخش دیگری درباره مواضع میرزا علی اکبرخان دهخدا بسیار قبل از جمهوریخواهی رضا شاه بحث می شود. به جریاناتی نظیر جمهوری شبه اسلامی و بخشا ناسیونالیست گیلان میرزا کوچک خان و چرخش بعدی سوسیالیستی آن اشاره می شود و تأکید بر اینکه اساساً با موضوع جمهوری پارلمانی متفاوت است. از همین جمله است تجربه های جمهوری های مهاباد و آذربایجان. همچنین به نقش ایرانیان تحصیل کرده در اروپا و مشخصا جمعیتی در برلین اشاره می شود. بحث جمهوریخواهی میرزا آقا خان کرمانی در کتاب آیینه سکندری مطرح می می شود و سرنوشت او. دست آخر هم اندکی درباره جمهوری خواهی در روزنامه های ستاره و شفق سرخ در آستانه بقدرت رسیدن رضا شاه توضیح داده می شود. کلاً بحثی بسیار جالب و آموزنده و غنی است.


گفتار دوازدهم نوامبر 2014
تحقیقات بدیع محمد امینی در مورد تاریخ جمهوریخواهی در ایران 


 محمد امینی-جستاری پیرامون تاریخچه‌ جمهوری‌خواهی در ایران
http://iranma.us/141120_2
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/11/189131.php /

جستاری که پیش رو دارید، بخشی از پژوهشی است که من در بررسی تاریخ اندیشه های جمهوری خواهانه درایران فراهم کرده بودم و هنوز آمادگی چاپ آن را نداشتم. رویدادهایی، همراه با اندرز وپیشنهاد برخی از دوستان، مرا برانگیخت که چکیده ای ازآن پژوهش را همراه با یادداشتی، در این جستار به دنیای اینترنتی بسپارم. 

یادداشتی به جای پیش گفتار

سی و پنج سال پیش، در یک همه پرسی گفت و گو برانگیز، جمهوری اسلامی جایگزین پادشاهی هزاران ساله‌ی ایران شد. پیدایش جمهوری اسلامی که ساختار ولایت فقیه در کانون آن است، ، نه تنها به گفتمان جمهوری خواهی درایران پایان نداد، آن را پُرتنش تر ساخت. امروز کسانی از توانا ساختن «جمهوریّت» بر «ولایت» سخن می گویند و دیگران، جمهوری خواهی را یک «هویّت تاریخی» می خوانند.  راستی این است که دراین آشفته بازار سیاست ایران که دانش و آگاهی کالایی کمیاب است، جمهوری خواهی نیز بازیچه‌ی سیاست شده و چنین وانمود می شود که گویا جمهوری خواهی، به تنهایی و بدون روشن ساختن چشم انداز و محتوای آن، خود یک «هویّت» است.
 
بررسی راست گویانه‌ی تاریخ مدرن ایران، این آگاهی را به ما می دهد که در یکسد۱ و پنجاه سال گذشته، جمهوری آن «بُت عیّاری» است که هر دوره به شکلی سربرآورده و دل بُرده و نهان شده است.۲ ما با دست کم شش چشم انداز و یا راهکار «جمهوری» خواهانه در ایران روبرو بوده و هستیم. نخستین جمهوری خواهان ایران که از انقلاب فرانسه و پیدایش جمهوری لیبرال پارلمانی سرمست بودند و به چنان چشم اندازی می اندیشیدند، سرانجام به مشروطه‌ی پادشاهی و قانون اساسی تن دردادند. جمهوری برای گروهی دیگر، از یک جمهوری مساوات طلبانه‌ی اسلامی – فراملّی۳ (جمهوری گیلان میرزاکوچک خان) به یک جمهوری سوسیالیستی شورایی متحوّل شد (جمهوری سوسیالیستی گیلان) و از آن هنگام تا به امروز نیز چنان صورتی از جمهوری، آرمان برخی از «جمهوری خواهان» چپ ایران است. ما یک شِبه جمهوری شهری را هم که براعتبار یک خانواده بناشده بود، در مهاباد آزمون کردیم۴ و در آذربایجان، شاهد پیدایش یک جمهوری در زیر سایه‌ی ارتش سرخ و آرمان های سوسیالیسم آسیایی بودیم. پیش ازآن، دوبار جمهوری خواهی دستاویز کسانی شده بود که یا در سودای پادشاهی بودند (ظلّ السلطان)٥ و یا به پادشاهی رسیدند (رضاشاه پهلوی)٦. این جا و آن جا هم، شِبه جمهوری خواهی های کمرنگ و یا بیرنگی در خراسان و همدان و چندجای دیگر شکل گرفت. شگفت این که برخی از سران عشایر جنوب هم در واکنش به پیدایش جمهوری فرقه‌ی دموکرات آذربایجان، به سودای جمهوری درپناه پشتیبانی دولت فخیمه‌ی بریتانیا برخاستند.

سی و اندی سال است که «جمهوریّت»، رخت دینی پوشیده و مسلمانی شیعی و پایبند به ولایت شده است. راستی این است که تازه ترین آزمون ایرانیان با جمهوری، سنگ قبر حکومت جمهور مردم است و به گفته‌ی حافظ، فردایی جز این دوزخ زمینی نمی دارد٧. با این حال، کسانی به نام جمهوری خواهی، گفتمان جمهوری خواهی مدرن را که باید آمیزه ای باشد از دستاوردهای جمهوری پارلمانی لیبرال و ارزش های حقوق بشری، به گفت و گو برسر میزان اختیارات ولّی فقیه و مشروطه ساختن ولایت در برابر جمهوریّت تنزّل داده اند.

جمهوری خواهی های آغازین

تاریخ نویسی های دوران پهلوی که جُنب و جوش جمهوری خواهی پیش از فراز رضاشاه به سلطنت را نیز کمرنگ و گذرا جلوه می دادند، گرایش به جمهوری خواهی را در دهه های پایانی قاجار نادیده گرفته و برای جلوگیری از خدشه دارشدن تقدّس پادشاهی، به آن نپرداختند و کسانی هم که به آن آگاهی می داشتند، به مصلحت زندگی و روزگار، لب فروبستند.

نخستین کسی که در تاریخ ایران به جمهوری خواهی «متّهم شده»، میرزا نصرالله خان اردبیلی، نام آور به صدرالممالک اردبیلی است۸. او در سال ۱۱٦۰ خورشیدی (۱٧۸۲ م) در اردبیل به دنیا آمد و از سوی نایب السلطنه عبّاس میرزا، به آموزگاری فرزندش محمّد میرزا (پدر ناصرالدّین شاه قاجار) برگزیده شد و پس از این که محمّد میرزا با نام محمدّشاه قاجار برتخت شاهی نشست، خواسته یا ناخواسته، میدان صدارت را دربرابر حاج میرزا آقاسی خالی کرد. اگرچه نوشتاری از او در زمینه‌ی جمهوری خواه بودنش در دست نیست، جهانگیرمیرزا قاجار، سومین پسر عبّاس میرزا و برادر محمّدشاه، در کتاب تاریخ نو، اورا به جمهوری خواهی متّهم ساخت و نوشت که «جمعی از خودخواهان بر سر میرزا صدرالممالک اجتماع کرده، کنکاش می نمایند که باید دولت ایران را جمهوری نموده [و] امورات دولتی را منوط به مصلحت دید جمعی باید ساخت».٩

در میانه‌ی سده‌ی نوزدهم میلادی (نزدیک به ۱۲۳۱ خورشیدی) که با مرگ میرزا نصرالله خان یادشده و کشته شدن امیرکبیر همزمان و پنج سال پس ازآغاز پادشاهی ناصرالدّین شاه بود، کتابچه ای خطّی در ۴۳ برگ به نام «قواعد حکمرانی مملکت فرانسه»، در میان نخبگان سیاست و بازرگانی در ایران دست به دست می گشت. این کتاب را ژول ریشار، یکی از آموزگاران فرانسوی دارالفنون، که پس از مسلمان شدن اجباری، میرزا رضا جدید [الاسلام] فرانسوی نامیده می شد، به فارسی برگردانده بود و اگرچه به جمهوری اول و دوم فرانسه اشاره نمی کرد، روش کشورداری را برپایه‌ی «حقوق جمهور مردم» به ایرانیان می آموخت و اصل «جمهوریّت» را با پادشاهی قانونمند، برابر می دانست.۱۰

از میانه‌ی پادشاهی ناصرالدّین شاه به این سو، که نزدیک به چهل سال پیش از فرمان مشروطه است، اشاره های جسته و گریخته و آشکار ونهان به جمهوری، در میان نخبگان، درس خواندگان و به ویژه «فرنگ» رفتگان بالا گرفت. کنش و واکنش ها در برابر پیدایش فراموشخانه که به ابتکار روشنفکر ارمنی زاده، میرزاملکم خان ناظم الدّوله، پاگرفته بود، با انگ جمهوری خواهی زدن به فراموشخانه درهم آمیخت. شاهزاده جلال الدّین میرزا، یکی ازآن ۱٦٠ فرزند فتحعلی شاه قاجار که پس از مرگش زنده بودند۱۱، همکار میرزا ملکم خان و رهبر اسمی آن فراموشخانه بود. جلال الدّین میرزا، از با دانش ترین شاهزادگان قاجار بود که به گفته‌ی برخی از تاریخ نویسان آن دوران، از دین برگشته و مدرن شده و یا به گفته‌ی برادرش شاهزاده ایرج میرزا، از «علم قرآن و حدیث به کلی بیگانه بود و زود از جاده‌ی شریعت‌ منحرف گشته و یکباره‌ دین و آیین و شریعت از دست داده» بود. دیوان بیگی شیرازی درباره اش نوشت که «باخاطر شریعت مطهّر منافات داشت».١۲ از حملاتی که به فراموشخانه، میرزا ملکم خان و جلال الدّین میرزا می شد، می توان گمانه زد که شاید کسانی در فراموشخانه، درباره‌ی جمهوری و حکومت قانون سخن گفته باشند، هرچند آدمیّت می نویسد که چنین چیزی «راست نمی آید». آقا ابراهیم بدایع نگار که از منشیان دوره‌ی ناصری است، درباره‌ی میرزا ملکم خان چنین می نویسد که او «همی گفت بریاسای بیشتر ممالک اروپ، آیین جمهوریّت باید نهاد».۱۳ احمد خان ملک ساسانی که از تاریخ نگاران دوست دار پادشاهی و از پرورده شدگان دوران قاجار است، می نویسد که ملکم خان و جلال الدّین میرزا، فراموشخانه را ساخته بودند تا مردم را به آزادی و جمهوری طلبی دعوت کنند.

این راهم باید افزود که جلال الدّین میرزا، پادشاهی را در خور بازماندگان عبّاس میرزا نمی دانست و چه بسا همین داوری، در گرایش او به جمهوری خواهی نیز مؤثّر بوده باشد. به هر روی، جلال الدّین میرزا و میرزا ملکم خان متّهم به جمهوری خواهی شدند و شاه فرمان به بستن فراموشخانه داد و وابستگان دربار، ملکم را از ایران راندند و خانه‌ی آن شاهزاده‌ی با دانش را از بُن ویران ساختند.

یکی از برجسته ترین گسترندگان اندیشه‌ی براندازی پادشاهی «دسپوت» و «فناتیزم علما» درایران، میرزا فتحعلی آخوندزاده بود که درقفقاز می زیست. با این همه، در هیچ یک از نوشتارهای او نمی توان پشتیبانی آشکار از جمهوری کردن ایران یافت. خود او، افسر ارتش روسیّه بود و در آن هنگام ساختار فرمانروایی روسیّه، پادشاهی بود. از نوشتارهای میرزا فتحعلی چنین پیدا است که او، جایگاه روحانیان و پیامدهای مسلمان شدن ایرانیان را در واپس ماندگی ایران و ایرانیان، از تبهکاری های پادشاهان قاجار برتر می دانسته است. امّا برجسته ترین نماینده‌ی فکری جمهوری خواهی در سال های پیش از مشروطیّت، میرزا آقاخان کرمانی است که اورا به حقّ باید بزرگ ترین انیشمند مدرنیته‌ی ایران خواند. پانزده سال پیش از فرمان مشروطه، در ستایش از مزدک در آیینه‌ی سکندری که نخستین کتاب تاریخ نویسی مدرن در ایران است، نوشت که گوهر کوشش او«ابطال حقّ سلطنت و تأسیس جمهوریّت» بود و می افزاید که ایرانیان باید آیین و دیدگاه های مزدک را پیشه‌ی خود کنند. در همان جا می افزاید که در تاریخ ایران، کوشش و تلاش پرخاشگران به ستم و زور، جا به جایی اشخاص بوده و نه دگرگونی ساختار فرمانروایی:
«هرگاه زمانی کسی زبان به اعتراض گشوده است، اعتراضش براشخاص بوده نه برای تغییر وضع حکمرانی.»۱۴

دیدگاه میرزا آقاخان کرمانی پیرامون آزادی، حقوق فردی و حکومت جمهور مردم، از همه‌ی پیشینیانش روشن تر است. دانش او از تاریخ ایران و از فلسفه‌ی مدرن،  ژرف و آگاهی او از مکتب های لیبرالیسم، سوسیالیسم، نهیلیسم و ساختارهای مدرن فرمانروایی در اروپا، گسترده است. داوری های او پیرامون پادشاهی قاجار اگرچه به پای دشمنی آشکارش با ساختار دینی چیره برایران نمی رسد، جای گفت و گو باقی نمی گذارد که او، هوادار گذر از پادشاهی و بنای جمهوری برپایه‌ی آرای مردم بوده است.

 سال ها پس از  آیینه‌ی سکندری، یکی از آخوندهای سرشناس شهر ری به نام شیخ ابوالحسن نجفی مرندی، رساله ای نوشت با نام «دلایل براهین الفرقان فی بطلان قوانین نواسخ محکمات القرآن»  که درآن، مشروطه خواهان را به پیروی از آیین مزدک و جمهوری خواهی متّهم می ساخت.۱٥ از نوشتارهای تاریخی آن زمان چنین برمی آید که درباریان نیز از انگ جمهوری خواهی در کنار بابی گری برای بدنام ساختن آزادی خواهان بهره می گرفته اند. یحیی دولت آبادی می نویسد که بیم و هراس ناصرالدّین شاه از گسترش اندیشه‌ی جمهوری خواهی به پایه ای بود که به یکی از آموزگاران فرانسوی دارالفنون دستور داد که بیرون از مدرسه، درس فرانسه ندهد زیرا «ممکن است از مملکت جمهوری فرانسه مذاکراتی شود». حاج سیّاح در یادمانده اش می نویسد که سالیانی پیش از کشته شدن ناصرالدّین شاه، او و میرزارضا کرمانی را که سالیانی دیرتر کشنده‌ی پادشاه شد، در زنجیر کرده بودند و زندان بانان به ایشان می گفتند که هرآینه باجی ندهند، آن هارا به اتّهام «جمهوریّت و شرابخواری» گزارش خواهند کرد.۱٦

 در دهه‌ی پیش از  فرمان مشروطه که با کشته شدن ناصرالدّین شاه قاجار همزمان بود، جُنب و جوش آزادی خواهی و قانون گرایی بالاگرفت. درهمان سال کشته شدن ناصرالدّین شاه، جزوه ای با نام «حکومت منفرده‌ی انتخابی» از سوی نویسنده ای ناشناخته پخش شد که تا به امروز به چاپ نرسیده است. نویسنده در این رساله به این می پردازد که «یکی از اقسام [فرمانروایی]، حکومت منفرده است و در حکومت منفرده، مردم حکم یک نفر را قبول می کنند» وسپس به قِسم دیگری از حکومت که «منفرده‌ی انتخابی» و یا جمهوری است، می پردازد.
 
نخستین جنبش و کوشش جمهوری خواهی شهری و زودگذر در ایران، چند ماه پس از کشته شدن ناصرالدّین شاه به دست میرزا رضا کرمانی در سال ۱۲٧۵ خورشیدی، در همدان روی داد. دو معمّم به نام های حاج میرزا احمد کرمانی و سیّد حسن صاحب زمانی، پس از کشته شدن ناصرالدّین شاه، مردم را فراخواندند که پادشاهی به پایان رسیده و باید جمهوری بنا کرد. آگاهی های ما درباره‌ی رویداد همدان و این دو اندک است. یکی از کسانی که میرزا احمد کرمانی را می شناخته، در باره اش نوشته که «از نوابغ روزگار بود. فهمی سرشار و حافظه ای قوی داشت، در نطق هم مبرّز بود» و می افزاید که به بهانه‌ی شورش کرمان و همکاری با میرزا رضا کرمانی در کشتن ناصرادّین شاه، «آن بیچاره راهم بعدها گرفتار کردند و در خفیه به قتل رساندند».۱٧

میرزا رضا کرمانی، در بازپرسی، از میرزا احمد کرمانی نام برده و از صاحب زمانی چنین یادکرده که کرمانی «با سیّدی که هیچ نمی شناختم با صد دینار که توی عمامه اش گذاشته بود، سفر کردند و رفتند».  ناظم الاسلام کرمانی در تاریخ بیداری ایرانیان، این سیّد گمنام را شناسایی کرده و چنین می نویسد:  
آقای سید حسن خواهر زاده‌ی [میرزا احمدخان] مشیرالسلطنه که مشهور و معروف به سیّد حسن صاحب زمانی است و الیوم (= اینک) در تهران است. این سیّد فاضل با حاج میرزا احمد کرمانی قبل از قتل ناصرالدین شاه به طرف همدان مسافرت کردند. زمانی که خبر قتل ناصرالدین شاه به آن ها رسید، شوری به سر آن ها افتاد و مردم را دعوت کردند به جمهوریّت؛ لذا آن ها را گرفتند آوردند به تهران در انبار شاهی محبوس شدند.۱۸

محمّد قزوینی که از پژوهشگران سرشناس ایران است، می نویسد که «میرزا احمد کرمانی مانند شیخ احمد روحی، فردی از فرقه‌ی بابی ازلی بوده... و سیّد حسن معروف به صاحب الزمانی به حساب خودش از منتظران مهدی بوده است» که با گزارش های دیگران دربارِه‌ی او همخوان نیست. محمود دبستانی کرمانی یادشده نیز در باره‌ی میرزا احمد کرمانی نوشته که « در کرمان ... در سلسله‌ی ازلی ها وارد شد و از این جهت به دستور حاکم وقت، وکیل الملک، اورا به چوب بستند».۱٩ در این جای گفت و گو نیست که ده سال پیش از فرمان مشروطه، شورشی زودگذر در همدان برای جمهوری برخاسته و پیامد ماندگاری نداشته است.

گواهی در دست نیست که پس از این رویداد تا فرمان مشروطه، جُنب و جوش دیگری در هواخواخواهی از جمهوری در ایران برپاشده و یا رساله ای در این زمینه نوشته شده باشد. راستی هم این است که درآن روزگار و به ویژه پس از پادشاهی مظفّرالدّین شاه که مداراجویانه تر از پدرش رفتار می کرد، دست یافتن به قانون، عدالتخوانه و سپس مجلس مشروطه، کانون کوشش های آزادی خواهان و مدرنیست های ایران شد و سودای زودگذر و ناتوان کنار نهادن پادشاهی، اگرچه کنارنهاده نشد، کمرنگ و ناتوان گردید.

پس از آغاز پادشاهی محمّدعلی شاه که دشمنی خودرا با مشروطه و قانون پنهان نمی کرد و از پشتیبانی واپس گراترین روحانیان نیز برخوردار بود، نغمه‌ی جمهوری خواهی باردیگر گوش هایی شنوا پیداکرد. مظفرالدّین شاه در ۱۸ دیماه ۱۲۸۵خورشیدی درگذشت و محمّدعلی شاه که دشمنی خودرا با مجلس مشروطه پیش از آغاز پادشاهی آشکار کرده بود، در ۲۸ دیماه تاجگذاری کرد. در گزارش ۱٩ دیماه ۱۲۸۵ سفارت روسیّه به وزارت امورخارجه‌ی آن کشور، کاردار سفارت می نویسد که چند تن از نمایندگان مجلس تهدید کرده اند که اگر [محمّدعلی] شاه در دشمنی با مجلس پافشاری کند، جمهوری برپا خواهند کرد. دریکی از گزارش های سفارت بریتانیا از تهران، شش ماه پیش از کودتای محمّدعلی شاه چنین می خوانیم:
«جراید تهران اتّصالاً مقالات برضد سلطنت و حتّی مهیّج شورش به طبع می رسانند و یکی از مجلّات شرحی در تمجید قاتلین پادشاه پرتقال و ولیعهدش نوشته بود و یکی دیگراز جراید هفتگی به طایفه قاجار پرداخته...»۲۰

درمیان نمایندگان مجلس و در میان نخبگان سیاسی در بیرون از مجلس، گفت و گوهای سربسته‌ی پیشین در نقد به شاهان قاجار، اینک به بروز داوری های آشکار پیرامون پایان دادن به پادشاهی این خاندان و جست و جوی صورتی از جمهوری کشید. هارتویگ، وزیر مختار روسیّه در ایران در دیداری با نظام السلطنه رئیس الوزرای دوره‌ی محمّدعلی شاه به او یادآور شده که گویا «درباریان آذربایجانی این شایعه را دامن می‌زنند که مجلس می‌خواھد برای ھمیشه حکومت سلطنتی را در مملکت از میان بردارد و مانند فرانسه رژیم حکومت جمھوری برقرار سازد» و از او می پرسد: «آیا واقعاً در مجلس کسانی که طرفدار تأسیس جمھوری ایران باشند وجود دارند؟» پاسخ نظام‌السلطنه این است که «چنین افرادی وجود دارند اما تعدادشان بیش از پنج تا شش نفر نیست.

درلابلای یادمانده ها از رویدادهای دوره‌ی سی ماهه‌ی پادشاهی محمّدعلی شاه، از شب نامه های جمهوری خواهانه ای که به سرنوشت لویی شانزدهم و فروپاشی پادشاهی فرانسه پرداخته، یادشده و کتابی هم پیرامون «تاریخ رولیسیون فرانسه»  در جزوه های جداگانه به چاپ رسیده که نگارنده ندیده، امّا آگاهم که بخش هایی از آن اینک در مرکز اسناد جمهوری اسلامی است:

«شب نامه‌ی مفصلی چهار ورق ژلاتینی انداخته اند. اوّل آن فرار لویی شانزدهم، که برپدرش لعنت که مارا ول کن نیست»۲١

«امروز دو نمره [شب نامه] یکی چاپی [و] یکی ژلاتینی منتشر کرده بودند. همان حکایت لویی شانزدهم...»۲۲

قهرمان میرزا سالور (عین السّلطنه)۲۳، پسرعموی محمّدعلی شاه، در روزنامه‌ی خاطرات خود شکایت می کند که «تاریخ رولیسیون فرانسه را از شدّت عجله، جزو، جزو چاپ کرده اند» و می افزاید که «مفاسد این کتاب» که در ستایش از جمهوری است، «از هزار جلد کتب ضالّه که قدغن است بیشتر است»۲۴. او، دونفر از رادیکال ترین سخنوران مشروطه، سیّد جمال واعظ اصفهانی و نصرالله خان ملک المتکلّمین را جمهوری خواه می خواند:
«نیّت اصلی او [سیدجمال واعظ اصفهانی] برهم زدن مملکت و بلوای عمومی است و میل دارد رییس جمهور شود. چنان چه امسال رمضان را تمام از جمهوری می گفت. رییس جمهور ما لَنگ هم تشریف دارند... دومی ملک المتکلّمین است... این دومین رییس جمهور ما کور است... مردم حس ندارند والّا هرگز طاقت این همه مزخرفات آن ها را نمی کردند و هرگز مایل و راضی به ریاست جمهور کور و لَنگ، این ملّت غیور نمی شد.»۲٥

شب نامه ای که از هواداران محمّدعلی شاه و «رعیّت پادشاه» اسلام در دست داریم، گواه داوری قهرمان میرزا سالور در گرایش جمهوری خواهانه‌ی سیّد جمال و ملک المتکلّمین است.۲٦

در گزارشی که مارلینگ، کاردار سفارت بریتانیا در تهران، در نهم دیماه ۱۲۸٦ به سرادوارد گری، وزیر امورخارجه‌ی آن کشور فرستاده، از جمله چنین آمده است:
«بعداز ظهر به ملاقات وزیرمختار روس رفته و مدّتی در خصوص اوضاع به مذاکره پرداختیم و چنین دانستیم که فعلاً نگهداری شاه در سریر سلطنت خیلی به جا و مهم شمرده می شود... اگر وی معزول گردد، محتمل است که نیابت سلطنت مدت ها به طول انجامد و تمام ایرانیان بی غرض متّفقند که آن وقت یک مجلس مشاوره‌ی نیابت سلطنت بدون اختیاری مانند مجالس جمهوری تشکیل خواهد شد.»۲٧

نخستین شهری که دست کم شش ماه پیش از کودتا نشانه هایی از برانداختن محمّدعلی شاه و زمزمه‌ی جمهوری خواهی ازآن برخاست، رشت بود و انجمن نوپای آن شهر در دی ماه ۱۲۸٦، خواهان برکناری محمّدعلی شاه از سلطنت شد و اندکی پس از آن، «انجمن آذربایجان جسارت ورزیده ورقه ای در خصوص عزل شاه اشاعت داد».۲۸ محمّد مهدی شریف کاشانی در واقعات اتفاقیّه در روزگار همین را گزارش می کند  که «تلگراف از آذربایجان و رشت بوده که ما مخالفت کننده با مجلس و قَسَم را قابل شاهی نمی دانیم» و در تلگراف «فداییان آذربایجان»، به روشنی آمده که محمّد علی شاه «را به سلطنت نمی شناسیم».۲٩

بالاگرفتن گفت و گو بر سر جمهوری، گاه نیز جنبه‌ی جنجال و برچسب داشت. هنگامی که احتشام السلطنه، دومین رییس مجلس شورای ملی، درپی کناره گیری بود و کسانی علی خان ظهیرالدّوله را نامزد جانشینی او کردند، هواداران محمّدعلی شاه وی را متّهم کردند که در سودای زمینه سازی برای براندازی شاه و برقراری رژیم جمهوری است. همین اتّهام همراه با پشتیبانی او از ایجاد انجمن ها و به ویژه انجمن رشت که از انقلابی ترین انجمن های مخالف پادشاهی بود، ویرانی و تاراج خانه‌ی ظهیرالدّوله را که همسرش عمّه‌ی محمّدعلی شاه بود، در روزهای پس از به توپ بستن مجلس به دنبال داشت.

محمّدعلی شاه در تیرماه ۱۲۸٧ کودتا کرد و مجلس مشروطه بسته شد و بسیاری از آزادی خواهان دستگیر، زندانی، فراری و یا کشته شدند. با این رویداد، خواست پایان دادن به پادشاهی محمّدعلی شاه و سلسله‌ی قاجار بالاگرفت. در میان ایرانیان مشروطه خواهی که پس از کودتا به شهرهای اروپا کوچیده بودند، برسر واکنش به محمّدعلی شاه اختلاف بود. گروهی از آن ها به رهبری مخبرالسّلطنه‌ی هدایت، ممتازالدّوله و احتشام السّلطنه براین باور بودند که باید از راه مصلحت و خیرخواهی با شاه رفتار کرد و در این راستا، تلگرافی به شاه فرستاده، درخواست بخشودگی مشروطه خواهان و اهالی آذربایجان را کردند:
«وقت است که استدعای عاجزانه‌ی بی غرضانه‌ی چند نفر ایرانی غریب و استغاثه‌ی یک مشت رعیّت وطن پرست خود را فرمایید... آوازه‌ی جوانمردی و رعیّت پروری را بلند و معنی سلطنت و ظلُّ اللهی را بر جهانیان ظاهر سازند...»

علی اکبر دهخدا که یار دیرینش، میرزا جهانگیرخان صوراصرافیل، به دست دژخیمان شاه در باغشاه خفه شده بود، شمشیر قلم از روبسته و در ایوردون سوییس با بازچاپ صوراصرافیل، نخستین مشروطه خواهی شد که آشکارا از پایان پادشاهی درایران سخن گفت و محمّدعلی شاه را «چنگیز زمان» نامید. دهخدا در نخستین شماره‌ی دوره‌ی تازه‌ی صوراصرافیل، در نوشتاری به نام «طبیعت سلطنت چیست؟»، پرسشی را پیش روی روشنفکران و مردم ایران نهاد که تا آن هنگام، کسی با چنین جسارت و صراحتی عنوان نساخته بود: «آیا سلطنت موهبتی الهی است؟» یادآورشوم که واژه‌ های «به موهبت الهی» را محمّدعلی شاه به خط خود براصل سی و پنجم متمّم قانون اساسی که درباره‌ی حقوق سلطنت است، افزوده بود: «سلطنت ودیعه ای است که  به موهبت الهی از سوی ملّت به شخص پادشاه موفّض شده». داوری دهخدا چنین بود:
«در ممالکی که جهل جای علم، زور جای حقّ و اوهام جای حقایق را گرفته است، سلطنت موهبتی است الهی؛ یعنی خداوند متعال، حقوق، حدود و امنیّت و آسایش واختیارات هر قطعه ای از زمین را به دست یک نفر از اهالی همان قطعه گذاشته و وجوب اطاعت دیگران نیز به او در علم ازلی خدا گذشته است. اهمیّت این امر  ما را، و گمان می کنم پس از طرح، هر متدیّن عاقلی را نیز، بر آن می دارد که با کمال دقّت در حقّانیت و بطلان آن غور کنیم و از فهم حقیقت کاری بدین عظمت، که منشأ سعادت و شقاوت و  منبع غَی (= گمراهی، سرگشتگی) ما است، تن زنیم... اگر سلطنت موهبتی الهی و اطاعت ما از سلطان برحسب امر آسمانی باشد، اعلام آن به بندگان... باید به واسطه‌ی فرمانی سماوی باشد که قبل از جلوس هر سلطانی از آسمان نازل شود...»

دهخدا سپس افزود که هرآینه پادشاهی، سپرده‌ی ارزشمند خداوندی نبوده و سپرده‌ی ملّت یا زمینیان به شخص پادشاه باشد، ملّت می تواند مانند یک صاحبخانه، این قرارداد را فسخ کند و این ودیعه را پس بگیرد. سخن دهخدا تا این جا، بازپس گرفتن پادشاهی از محمّد علی شاه است که تازگی نمی داشت و دیگران هم گفته بودند. امّا او در این جا نمی ماند و به بررسی طبیعت سلطنت در تاریخ ایران و جهان می پردازد و به زمینه های تاریخی پیدایش سلطنت و زوال آن در دوران مدرن می نگرد و می نویسد که در گذشته، پادشاهان از راه شمشیر و دلیری بردیگران چیره می شدند و نمونه‌ی رفتار نادرشاه را گواه می گیرد و می افزاید که آن دوران سپری شده و اینک رهبر یا پادشاه باید برگزیده شود. آشکار است که مراد دهخدا از برگزیدن دوره ای پادشاه یا «سلطنت اختیاری»، همان جمهوری است. امّا او با آگاهی از بیم روحانیان نجف از جمهوری، در مرز به کارگرفتن این واژه می ایستد. برای کسی که امروز این نوشته‌ی دهخدا را بخواند، جای تردید باقی نمی ماند که مراد او، جمهوری لیبرال پارلمانی اروپایی است.

بررسی آن چه از تاریخ نوشته ها و نامه نگاری های میان روشنفکران و نخبگان سیاسی کوچنده به لندن و پاریس در دست داریم، گواه این است که بیشتر آنان، از جمله میرزاسماعیل خان ممتاز (ممتازالدّوله)، علی قلی خان بختیاری (سرداراسعد)، حسن تقی زاده، محمّد قزوینی، دکتر خلیل ثقفی (اعلم الدّوله)، حسین زاده‌ی تبریزی، محمودخان علامیر (احتشام السّلطنه) و  مهدی قلی هدایت (مخبرالسّلطنه‌)، با خامه‌ی تند دهخدا مخالف بودند و تنها ابوالحسن پیرنیا (معاضدالسّلطنه) در آغاز در کنار دهخدا بود و سپس به حسن تقی زاده و محمّدعلی خان تربیت در لندن پیوست. اگرچه تقی زاده براین باور بود که گرفتاری ایران دست پخت روسیه‌ی تزاری است و بریتانیا پشتیبان برکناری محمّدعلی شاه از پادشاهی است، اسناد نشان می دهند که سیاست مداران بریتانیا، در هر دوسوی این چالش سرمایه گذاری می کردند.

نگاهی به گزارش های نمایندگان دیپلماتیک روسیّه‌ی تزاری و بریتانیا در تهران به دولت های خویش از دی ماه ۱۲۸٧ تا چند روزی پس از چیرگی مشروطه خواهان بر تهران و برکناری محمّدعلی شاه در تیرماه ۱۲۸۸، آشکار می سازد که دولت های بریتانیا و روسیّه تزاری که پیمان پنهانی ۱٩۰٧ را در همکاری در سرنوشت ایران بسته بودند، آگاهانه و هماهنگ برای ماندگاری محمّدعلی شاه بر تخت پادشاهی می کوشیدند و طرحی را که در فوریّه‌ی ۱٩۰٩ میان آن دو دولت فراهم شده و در فروردین ماه ۱۲۸۸ به محمّدعلی شاه ارائه شد، «پروگرام ما» یا «پروگرام صلاح اندیشی دولتین» و نام هایی از این دست می خواندند که گوهر آن، ماندگاری محمّدعلی شاه بر تخت پادشاهی، بازگشت کمرنگ شده‌ی قانون اساسی و مجلس ناتوان تر شده‌ی شورای ملّی و از همه مهم تر، پایبندی ایران به تعهدّات مالی و وام های پیشین به آن دو دولت و افزایش وام ها در آینده بود. سند آشکارشده‌ی این پیمان پنهانی را می توان در «مشروحه‌ی سوم فوریّه‌ی» سرادوارگری به وزارت امورخارجه‌ی «اعلیحضرت امپراتوری» روسیّه‌ی تزاری و «مکتوب سر نیکلسون»، وزیر مختار بریتانیا در روسیّه، از سن پیترزبورگ به سرادواردگری در هشتم آوریل ۱٩۰٩، با سرنامه‌ی «آخرین صورت پروگرام صلاح اندیشی دولتین روس و انگلیس به اعلیحضرت [محمّدعلی] شاه» بازبینی کرد.۳۰

در روزهای دوازدهم تا چهاردهم تیرماه که ده روز پیش از چیرگی مشروطه خواهان برپایتخت بود، بلندپایه ترین نمایندگان بریتانیا و روسیّه در ایران، با سردار اسعد و سپهدار تنکابنی دیدار کردند و به ایشان گفتند که «تنها چیزی که می تواند از دخالت خارجه جلوگیری نماید»، اجرای همان پروگرام صلاح اندیشی» است که در دوم اردیبهشت به محمّدعلی شاه داده شده بود. با همه‌ی فشارهای نمایندگان دودولت برای بازماندن محمّدعلی شاه برتخت شاهی و بازماندن کامران میرزا به نیابت سلطنت، مجلس عالی موقّت، در ۲٦ تیرماه ۱۲۸۸، به برکناری محمّدعلی شاه به دلیل پناه بردن به یک سفارت خانه‌ی بیگانه و برکناری کامران میرزا رای داد. گرایشی که برای پایان دادن به پادشاهی قاجار در میان برخی از مشروطه خواهان وجود می داشت، پایگاه نیرومندی نیافت. راستی هم این است که درآن روزگار تباهی و واپس ماندگی، راهکار دیگری هم جز یک پادشاهی مشروطه‌ی قانون مدار در پیش نمی بود و ایران و ایرانیان، نه آگاهی از ساختار جمهوری می داشتند و نه زمینه و زمانه برای چنین ساختاری فراهم می بود.

محمّدامینی
پایان بخش نخست
بخش دوم: جُنب و جوش های جمهوری خواهی از پیمان ۱٩۱٩ تا پادشاهی پهلوی

۱. من همه جا صد را «سد» می نویسم مگر جایی که از نوشتار دیگران بازگو کرده باشم. سد، واژه ای فارسی است و به نادرست صد نوشته می شود. می نویسیم سده‌ی یازدهم و نه صده‌ی یازدهم. در سروده های کهن رودکی و فرّخی نیز سد آمده و نه صد.
۲. از غزلی است که به نادرست به مولانا نسبت داده می شود: هرلحظه به شکلی بت عیّار برآمد، دل برد و نهان شد/ هردم به لباس دگران یار برآمد، گه پیر و جوان شد.
۳. دیدگاه یونس استادسرایی، نام آور به میرزاکوچک خان و یارانش در آغازکار، با اندیشه های جمال الدّین اسد آبادی و «اتّحاد اسلام» او همسو بود و هم از این رو، گروه شورشی او درآغازکار «هیئت اتّحاد اسلام» نام داشت  
۴. خانواده‌ی قاضی محمّد.
٥ و٦. در بخش دوّم این نوشتار به «جمهوری» خواهی زودگذر شاهزاده مسعود میرزاظلّ السلطان، فرزند ناصرالدّین شاه از مادری غیرقاجار که از برادرش مظفّرالدّین شاه بزرگ تر بود و به جنبش جمهوری خواهی که پادشاهی رضاشاه پهلوی را به دنبال داشت، می پردازم.
٧. گرمسلمانی از این است که حافظ دارد/ وای اگر از پس امروز بود فردایی.
۸. سراینده‌ی توانایی بود و از او سروده هایی به ترکی و فارسی به جای مانده است.
٩. جهانگیرمیرزا: تاریخ نو، به اهتمام عباس اقبال اشتیانی، نشر علم، تهران، ١٣٨۴ ، ج ۱ ص ۲١٧.
۱۰. من یک کپی از نسخه‌ی خطّی این رساله را دارم.
۱۱. لسان الملک سپهر می نویسد که فتحعلی شاه قاجار ۲٦٠ فرزند داشته که پس از مرگش ۱٥٩ نفر زنده بودند. به گفته‌ی سپهر یا مهدیقلی هدایت، جلال الدّین میرزا، پنجاه و پنجمین یا پنجاه وهشتمین فرزند او است.
١۲. دیوان بیگی شیرازی، احمد: حدیقة الشعراء، به کوشش عبدالحسین نوایی، زرین، تهران، زرین، ۱۳٦۴، ج 1، ص ۳٧٠.
۱۳. آقا محمّد ابراهیم نوّاب تهرانی، نام آور به بدایع نگار این را در کتاب عبرت الناظرین و عبرت الحاظرین نوشته که رساله ای است در نقد به میرزا حسین خان سپهسالار قزوینی و «قبایح اعمال او». حسین نوّاب که تنها نسخه‌ی این کتاب را به خط میرزا رضا کلهر در دست داشته، در شماره‌ی هشتم سال هژدهم مجله‌ی یغما در سال ۱۳۴۴، درباره‌ی او نوشته است. واگفته‌ی یادشده از کتاب سیاستگران دوره‌ی قاجار خان ملک ساسانی است که بخش هایی از کتاب بدایع نگار را بازگوکرده است.
۱۴. آیینه‌ی سکندری، ص ٥۲۲ -٥۱٧، بازگوشده در آدمیّت، فریدون: اندیشه های میرزا آقاخان کرمانی.
۱٥. برای خواندن متن کامل این رساله که در دو بخش نوشته شده، بنگرید به: زرگری نژاد، غلامحسین: رسایل مشروطیّت، مؤسسه‌ی تحقیقات و توسعه‌ی علوم انسانی، تهران، ۱۳۸٧.
۱٦. حاج سیاح: خاطرات حاج سیّاح یا دوره‌ی خوف و وحشت، به کوشش حمید سیّاح، به تصحیح سیف الله گلی، ص۳٥۲.
۱٧. دبستانی کرمانی، محمود: یغما، اردیبهشت ۱۳۲٩، ص ۸٧.
۱۸. ناظم الاسلام کرمانی: تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علی اکبر سعیدی سیرجانی، نشر پیکان، تهران، ۱۳٧٦، ص ۱۱۱.
۱٩. دبستانی کرمانی، محمود: یغما، اردیبهشت ۱۳۲٩، ص ۸٧.
۲۰. کتاب آبی، گزارش های محرمانه‌ی وزارت امورخارجه‌ی انگلیس،به وشش احمد بشیری، نشرنو، تهران، ۱۳٦٣، ج ۱ ص ۱٦٥.
۲١. قهرمان میرزا سالور: روزنامه‌ی خاطرات عین السلطنه، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، اساطیر، ۱۳٧٧، ج ۳، ص ۱۸۳۴.
۲۲. همان، ص ۱۸٧٧.
۲۳. قهرمان میرزا، فرزند شاهزاده عبدالصمد میرزا، فرزند محمّدشاه است که برادر ناتنی ناصرالدّین شاه قاجار بود. یادداشت های زندگی او در ده جلد، یکی از برجسته ترین تاریخ نگاری های ایران از دوران پیش از مشروطه تا میانه‌ی پهلوی است.
۲۴. قهرمان میرزا سالور، همان، ص ۱۸۴٦.
۲٥. همان، ص ۱۸۴٥.
۲٦. پیکره‌ی این شب نامه در همان جلد سوم  روزنامه‌ی خاطرات عین السلطنه در برگ ۱٩٦٠ آمده است.
۲٧. کتاب آبی، همان، ص ۱۴٥.
۲۸. همان، ص ۱۴٦.
۲٩. شریف کاشانی، محمّد مهدی: واقعات اتّفاقیّه در روزگار، به کوشش منصوره اتّحادیه نظام مافی و سیروس سعدونیان، نشر تاریخ ایران، تهران ۱۳٦۲، ص ۱۴٧.
۳۰. کتاب آبی، جلد ۲ ص ۴٧٥.











آقای روحانی، سرنوشت بنی صدر یادتان است؟

http://iranscope.blogspot.com/2014/11/blog-post_19.html
بعدالتحربر23 نوامبر:
گفتگوی شنیدنی آقای بنی صدر که لینک آن در زیر آمده دو روز بعد از انتشار این مقاله و کامنتهایی که در زیر آن در بالاترین درج شده  بود، انجام شده است:
"آیا کودتای دیگری توسط سپاه علیه آقای روحانی در شرف انجام است"/ گفتگو با آقای بنی صدر93-08-30
لطفاً بروید به دقیقه 11:15
https://soundcloud.com/a-banisadr/93-08-30a



آقای روحانی، سرنوشت بنی صدر یادتان هست؟
http://iranscope.blogspot.com/2014/11/blog-post_19.html

http://www.ghandchi.com/836-rouhani-coup.htm

کامنتهای در مورد این مقاله در بالاترین:
https://www.balatarin.com/permlink/2014/11/19/3731725

آقای بنی صدر با حمایت آیت الله خمینی به ریاست جمهوری رسید. اگر حمایت آیت الله خمینی نبود انتخاب نمی شد. با اینحال پس از به قدرت رسیدن جریان اعتدال را در ایران نمایندگی می کرد و تندروها علاقه ای به دوام حکومت او نداشتند. به یاد دارم در روزهایی که تندروها برای کودتا علیه دولت بنی صدر اقدام می کردند و خبرهایش را نیز دولت بنی صدر داشت؛ اما، بجای اقدام قاطع علیه این اقدامات غیرقانونی تندروها، دفتر آقای بنی صدر نظر سنجی در خیابانها راه انداخته بود. همان روزها در خبابانی در تهران داشتم راه می رفتم که یکی از جوانانی که برای نظرسنجی دفتر بنی صدر بطور داوطلبانه کار می کرد با کاغذ و مدادش جلو آمد و گفت نظرتان درباره دولت بنی صدر چیست؟ در پاسخش گفتم جدا از این که نظر من درباره دولت آقای بنی صدر چیست عده ای از تندروها نظرشان این است که این دولت را همین روزها باید ساقط کرد و اگر آقای بنی صدر دستور بازداشت آنها را به دلیل اقدامات غیرقانونی برای کودتا صادر نکند، آنها او را همین روزها به زندان خواهند انداخت. به هر حال چند هفته بعد بنی صدر فراری شد و بقیه ماجرا را همه می دانیم.

در واقع بنی صدر از هرکسی بیشتر به حل و فصل گروگانگیری که باعث سقوط دولت بازرگان توسط تندروها شد، کمک کرد. اگربنی صدر نبود شاید آمریکا به ایران حمله نظامی کرده بود کاری که تندروها نیز نه آمادگی اش را داشتند و نه دنبالش بودند با اینکه مثل همیشه هر روز شعار مرگ بر آمریکا می دادند. آنها می خواستند بنی صدر مسأله را نظیر همه مسائل دیگری همچون درگیری ها در کردستان و جنگ با عراق که بوجود آورده بودند، حل و فصل کند. اگر موفق می شد می گفتند این کم بود و آن کم بود و محکومش می کردند، اگر هم موفق نمی شد بازهم محکوم بود که نتوانسته به نتیجه برسد. در واقع بنی صدر نظیر جریان اعتدالی بازرگان پیش از او، مرغ عزا و عروسی بود. اما اگر زودتر اقدام به بازداشت کسانی که بطور غیرقانونی جریان مسلح برای کودتا تدارک می دیدندکرده بود، ممکن بود حتی آیت الله خمینی هم از او حمایت می کرد. خمینی به نتیجه فعالیت همه جناح ها نگاه می کرد و بر آن مبنی تصمیم می گرفت. بنی صدر در آن زمان افراط در تکیه کردن بر نصیحت کرد و وظیفه قوه مجریه برای مقابله قاطع با جریان فراقانونی مسلح علیه دولت خود را انجام نداد. بعد هم به افراط دیگری افتاد و با رهبر مجاهدین از ایران فرار کرد. شاید دیگر راه دیگری نداشت.

نوشته زیر را نیز ده سال پیش در مورد بحثی مشابه نوشتم:

http://www.ghandchi.com/379-Protection.htm

به هرحال در مورد آن روزها خیلی اگرها بحث شده است و می شود اما امروز اگر شما در مذاکرات هسته ای موفق شوید تحریمها را هم کم کنید و از حمله آمریکا و اسرائیل جلوگیری کنید باز فردا می گویند منافع را نتوانستید حفظ کنید و اگر هم موفق نشوید می گویند قادر نبودید کاری کنید. هدف آنها که دسته های مسلح فرادولتی برای کودتا تشکیل می دهند کودتا است و بهانه نیز همیشه پیدا می شود و توجیه هم بعد از موفقیت کودتا آسان است. کار غیرقانونی تدارک برای کودتا را نمی شود فقط با نظرسنجی از مردم و نصیحت کردن خنثی کرد و باید با آن قاطعانه روبرو شد. 
در واقع اینگونه اقدامات که خبرهایش امروز در منابع معتبر منتشر شده یعنی اقدام مسلحانه علیه دولت.*


 
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ

http://iranscope.blogspot.com
http://www.iranscope.com
http://www.ghandchi.com 

بیست و هشتم آبان ماه 1393
November 19, 2014

*خبرهای مرتبط منتشر شده در منابع معتبر:

افشای اولین بخش ازاقدامات دولت پنهان سازمان اطلاعات سپاه برای کودتای سردعلیه دولت
http://sahamnews.org/1393/08/270582

علی سعیدی نماینده ولی‌فقیه درسپاه: پست‌های حساس باید دراختیار خودی‌ها باشد
http://sahamnews.org/1393/08/270619

فرمانده سپاه: فتح قدس نزدیک است، از موضع‌ به حق‌ خود عقب‌نشینی نمی‌کنیم
http://sahamnews.org/1393/08/270621

 
متون برگزیده:

بايگانی وبلاگ